DEV Community

Cover image for چالش بزرگ تیم‌های اجایل: "PM نمی‌خوایم، ولی پروژه رو باید مدیریت کنیم!"
Parizad
Parizad

Posted on

چالش بزرگ تیم‌های اجایل: "PM نمی‌خوایم، ولی پروژه رو باید مدیریت کنیم!"

چالش بزرگ تیم‌های اجایل: "PM نمی‌خوایم، ولی پروژه رو باید مدیریت کنیم!"

این جمله، که اغلب با لحنی از کلافگی و سردرگمی در راهروهای شرکت‌های فناورمحور شنیده می‌شود، قلب یکی از بزرگترین چالش‌های دنیای توسعه نرم‌افزار مدرن را هدف گرفته است. تیم‌ها با آغوش باز به استقبال متدولوژی‌های چابک (Agile) مانند اسکرام (Scrum) می‌روند، چرا که به آن‌ها وعده استقلال، سرعت و انعطاف‌پذیری داده شده است. یکی از اولین قربانیان این مهاجرت، نقش سنتی "مدیر پروژه" (Project Manager یا PM) است. فلسفه اجایل، با تاکید بر تیم‌های خودسازمانده (Self-Organizing) و حذف لایه‌های مدیریتی غیرضروری، به نظر می‌رسد که دیگر جایی برای یک مدیر پروژه که وظایف را تخصیص می‌دهد، گانت چارت‌ها را به‌روز می‌کند و بر کار تیم نظارت مستقیم دارد، باقی نمی‌گذارد.

اما با حذف این عنوان، یک حقیقت انکارناپذیر به سرعت خود را نشان می‌دهد: حذف سِمَت "مدیر پروژه" به معنای حذف "وظایف مدیریت پروژه" نیست. برنامه‌ریزی، مدیریت ریسک، هماهنگی بین تیم‌ها، مدیریت بودجه و ارتباط با ذینفعان، همگی فعالیت‌های حیاتی هستند که ناپدید نمی‌شوند. آن‌ها مانند انرژی، از بین نمی‌روند، بلکه از حالتی به حالت دیگر تغییر شکل می‌دهند. سوال بزرگ و حیاتی این است: در یک تیم چابک که با افتخار اعلام می‌کند "ما مدیر پروژه نداریم"، این وظایف حیاتی چگونه و توسط چه کسی باید انجام شوند؟

این مقاله به کالبدشکافی عمیق این چالش می‌پردازد، شکاف‌های موجود در مدل‌های تئوریک اجایل را بررسی کرده و راه‌حل‌های عملی و واقع‌گرایانه‌ای برای تیم‌هایی ارائه می‌دهد که می‌خواهند ضمن وفاداری به اصول چابکی، پروژه‌های خود را به سرانجام موفق برسانند.

بخش اول: تشریح صحنه جرم؛ چرا اجایل مدیر پروژه را کنار گذاشت؟

برای درک این معضل، ابتدا باید بفهمیم که چرا فلسفه چابک اساساً با نقش سنتی مدیر پروژه مشکل دارد. مدیر پروژه در دنیای سنتی (معروف به مدل آبشاری یا Waterfall)، مرکز فرماندهی و کنترل پروژه بود.

  • فرماندهی و کنترل (Command and Control): مدیر پروژه برنامه‌های جامع و بلندمدتی را در ابتدای پروژه تدوین می‌کرد و وظیفه اصلی او اطمینان از اجرای مو به موی این برنامه توسط تیم بود.
  • مرکز ارتباطات: او نقطه اصلی تماس بین تیم توسعه و دنیای خارج (مشتریان، مدیران ارشد و سایر بخش‌ها) بود و اطلاعات را فیلتر و منتقل می‌کرد.
  • تخصیص‌دهنده وظایف: مدیر پروژه کار را به وظایف کوچک‌تر شکسته و آن‌ها را به افراد مشخصی در تیم تخصیص می‌داد.

فلسفه چابک این مدل را به دلایل زیر به چالش می‌کشد:

  1. عدم قطعیت در نرم‌افزار: اجایل بر این اصل استوار است که توسعه نرم‌افزار مملو از عدم قطعیت است و تدوین یک برنامه جامع از ابتدا غیرممکن و ناکارآمد است. تیم‌ها باید بتوانند در طول مسیر یاد بگیرند و مسیر خود را تطبیق دهند.
  2. توانمندسازی تیم: اجایل معتقد است افرادی که کار را انجام می‌دهند (توسعه‌دهندگان)، بهترین افراد برای تصمیم‌گیری در مورد "چگونگی" انجام آن کار هستند. مدل فرماندهی و کنترل، این استقلال و خلاقیت را از تیم سلب می‌کند.
  3. شفافیت و ارتباط مستقیم: به جای یک نفر که اطلاعات را فیلتر کند، اجایل ارتباط مستقیم و مداوم بین تیم توسعه و ذینفعان را تشویق می‌کند تا بازخورد سریع‌تر و دقیق‌تر دریافت شود.

بنابراین، حذف مدیر پروژه یک اقدام کینه‌توزانه نبود، بلکه تلاشی برای جایگزین کردن یک مدل مدیریتی منسوخ با یک رویکرد ارگانیک‌تر، سریع‌تر و انسانی‌تر بود. اما این اقدام، یک خلاء قدرت و مسئولیت ایجاد کرد که بسیاری از تیم‌ها برای پر کردن آن آماده نبودند.

بخش دوم: ارواح سرگردان؛ وظایف مدیریتی که رهایمان نمی‌کنند

با کنار رفتن مدیر پروژه، وظایف او در هوا معلق باقی می‌مانند. این وظایف، که برای سلامت هر پروژه‌ای ضروری هستند، خود به خود توسط "جادوی اجایل" انجام نمی‌شوند. تیم‌ها خیلی زود متوجه می‌شوند که باید برای این فعالیت‌های حیاتی فکری بکنند:

۱. مدیریت وابستگی‌ها (Dependency Management):
یک تیم به ندرت در خلاء کار می‌کند. محصول نهایی نیازمند هماهنگی با تیم‌های دیگر (مانند تیم زیرساخت، تیم موبایل، تیم بازاریابی) است. چه کسی مسئول شناسایی این وابستگی‌ها، مذاکره برای زمان‌بندی و حل تعارضات بین تیم‌هاست؟

۲. مدیریت ریسک‌های سطح کلان (Macro Risk Management):
تیم توسعه ممکن است ریسک‌های فنی را شناسایی کند، اما ریسک‌های بزرگتری نیز وجود دارند: ریسک تغییرات بازار، ریسک‌های مربوط به بودجه، یا ریسک اینکه یک رقیب محصول مشابهی را زودتر عرضه کند. چه کسی مسئولیت شناسایی، ارزیابی و تدوین برنامه برای مقابله با این ریسک‌ها را بر عهده دارد؟

۳. ارتباطات استراتژیک با ذینفعان (Strategic Stakeholder Communication):
تیم در جلسات بازبینی اسپرینت (Sprint Review) پیشرفت خود را به ذینفعان نشان می‌دهد. اما ارتباطات بسیار گسترده‌تر از این است. چه کسی باید به طور مداوم با مدیران ارشد درباره پیشرفت پروژه در راستای اهداف تجاری صحبت کند؟ چه کسی باید انتظارات مشتریان بزرگ را مدیریت نماید؟

۴. مدیریت مالی و بودجه (Budget and Financial Management):
پروژه‌ها با پول کار می‌کنند. چه کسی نرخ مصرف بودجه (Burn Rate) را پایش می‌کند؟ چه کسی گزارش‌های مالی را برای مدیران آماده می‌کند و در صورت نیاز به بودجه بیشتر، مذاکره می‌نماید؟

۵. پیش‌بینی و گزارش‌دهی کلان (Forecasting and High-Level Reporting):
مدیران ارشد و مشتریان به دنبال تاریخ‌های تخمینی برای قابلیت‌های بزرگ (Epics) یا نسخه‌های بعدی محصول هستند. در حالی که تیم روی اسپرینت دو هفته‌ای خود متمرکز است، چه کسی مسئولیت ارائه یک نقشه راه (Roadmap) قابل اتکا و گزارش پیشرفت بر اساس آن را دارد؟

نادیده گرفتن این وظایف، تیم‌های چابک را به سمت هرج و مرج سوق می‌دهد. جلسات بازبینی به میدان جنگ بین تیم و ذینفعان ناامید تبدیل می‌شود، وابستگی‌ها در لحظه آخر کشف شده و باعث تاخیرهای بزرگ می‌شوند و پروژه‌ها بی سر و صدا از مسیر بودجه و اهداف استراتژیک خارج می‌گردند.

بخش سوم: راه حل تئوریک اسکرام و شکاف‌های آن در دنیای واقعی

چارچوب اسکرام، به عنوان محبوب‌ترین متدولوژی اجایل، برای این مشکل راه حلی ارائه می‌دهد: توزیع مسئولیت‌ها. اسکرام این وظایف را بین سه نقش کلیدی تقسیم می‌کند:

  • مالک محصول (Product Owner - PO): مسئول "چه چیزی" و "چرا". او صدای مشتری و کسب‌وکار است و باید ارزش محصول را به حداکثر برساند. مدیریت ذینفعان و ارتباط با آن‌ها درباره نیازمندی‌ها بر عهده اوست.
  • اسکرام مستر (Scrum Master - SM): مسئول "چگونه" (از منظر فرآیند). او یک رهبر خدمتگزار است که به تیم کمک می‌کند تا فرآیندهای اسکرام را به درستی پیاده کنند و موانع (Impediments) را از سر راه تیم برمی‌دارد.
  • تیم توسعه (Development Team): مسئول "چگونه" (از منظر پیاده‌سازی). تیمی خودسازمانده که تصمیم می‌گیرد چگونه آیتم‌های بک‌لاگ را به یک محصول قابل عرضه تبدیل کند. آن‌ها مسئولیت برنامه‌ریزی اسپرینت و تحویل کار با کیفیت را بر عهده دارند.

اما این مدل در عمل با شکاف‌های جدی مواجه می‌شود:

  • مالک محصولِ غرق شده: از یک مالک محصول انتظار می‌رود که استراتژی محصول را تدوین کند، با کاربران تحقیق کند، بک‌لاگ را مدیریت و اولویت‌بندی کند و همیشه در دسترس تیم باشد. افزودن مسئولیت‌های سنگینی مانند مدیریت بودجه و هماهنگی‌های بین‌المللی به این نقش، عملاً غیرممکن است.
  • اسکرام مسترِ مربی، نه مدیر: نقش اسکرام مستر، مربی‌گری و تسهیل‌گری است، نه مدیریت تحویل (Delivery). او به تیم کمک می‌کند بهتر کار کند، اما مسئولیت مستقیم برای رسیدن به یک تاریخ مشخص یا ماندن در یک بودجه معین را ندارد. درخواست چنین چیزی از او، ماهیت نقش را تغییر می‌دهد.
  • تیم توسعه‌ی متمرکز بر داخل: از تیم توسعه انتظار می‌رود که روی هدف اسپرینت تمرکز کند. درگیر کردن دائمی آن‌ها در جلسات هماهنگی با سایر تیم‌ها یا تهیه گزارش برای مدیران، تمرکز آن‌ها را از بین برده و سرعتشان را کاهش می‌دهد.

این شکاف‌ها نشان می‌دهند که مدل "تئوریک" اسکرام برای سازمان‌های بزرگ و پیچیده که ده‌ها تیم وابسته به هم دارند، به تنهایی کافی نیست. اینجاست که نیاز به راه‌حل‌های عملی و گاهی التقاطی احساس می‌شود.

بخش چهارم: پل زدن بر روی شکاف؛ مدل‌های عملی برای مدیریت پروژه در دنیای چابک

برای حل معمای "مدیریت بدون مدیر"، تیم‌ها و سازمان‌ها می‌توانند از چندین مدل اثبات‌شده استفاده کنند. انتخاب مدل مناسب به اندازه، پیچیدگی و فرهنگ سازمان بستگی دارد.

مدل ۱: سه‌گانه قدرتمند (The Powerful Trio)

در این مدل، مالک محصول، اسکرام مستر و رهبر فنی تیم (Tech Lead) یک هسته رهبری غیررسمی را تشکیل می‌دهند. آن‌ها با همکاری یکدیگر، خلاء مدیریتی را پر می‌کنند:

  • مالک محصول (PO): بر چشم‌انداز محصول، اولویت‌ها و ارتباط با ذینفعان اصلی تمرکز دارد.
  • اسکرام مستر (SM): بر سلامت تیم، بهبود فرآیندها و حذف موانع داخلی تمرکز دارد.
  • رهبر فنی (Tech Lead): بر سلامت فنی محصول، معماری و هدایت فنی تیم تمرکز دارد.

این سه نفر به طور منظم با یکدیگر جلسه داشته و مسئولیت‌های مدیریتی را بین خود تقسیم می‌کنند. برای مثال، رهبر فنی ممکن است مسئولیت مدیریت وابستگی‌های فنی با تیم‌های دیگر را بر عهده بگیرد، در حالی که اسکرام مستر به حل مشکلات فرآیندی بین تیم‌ها کمک می‌کند و مالک محصول گزارش‌های سطح بالا را به مدیران ارائه می‌دهد.

نقطه قوت: این مدل به شدت با روح اجایل سازگار است و مالکیت را توزیع می‌کند.
نقطه ضعف: نیازمند بلوغ بالا و هماهنگی کامل بین سه فرد است و هنوز ممکن است در سازمان‌های بسیار بزرگ پاسخگو نباشد.

مدل ۲: ظهور "مدیر تحویل چابک" (The Agile Delivery Manager)

این مدل، که در سازمان‌های بزرگ رایج‌تر است، یک نقش جدید را معرفی می‌کند که گاهی "مدیر تحویل" (Delivery Manager)، "هماهنگ‌کننده پروژه چابک" (Agile Project Coordinator) یا حتی "مدیر پروژه چابک" (Agile PM) نامیده می‌شود.

مهم: این فرد یک مدیر پروژه سنتی در لباس مبدل نیست.

وظیفه او فرماندهی و کنترل تیم نیست، بلکه تسهیل تحویل و حذف موانع در سطح سازمان است. او روی تیم اسکرام سایه نمی‌اندازد، بلکه در کنار آن کار می‌کند و وظایفی را بر عهده می‌گیرد که تیم برای آن ساخته نشده است:

  • مدیریت وابستگی‌های پیچیده بین چندین تیم.
  • مدیریت بودجه و گزارش‌دهی مالی.
  • ارتباط با بخش‌های غیرفنی مانند حقوقی، مالی و فروش.
  • تسهیل برنامه‌ریزی‌های فصلی یا بلندمدت (مانند PI Planning در چارچوب SAFe).
  • حفاظت از تیم در برابر دخالت‌های خارجی و اطمینان از اینکه آن‌ها می‌توانند روی کار خود تمرکز کنند.

این نقش مانند روغن‌کاری چرخ‌دنده‌های بزرگ سازمان عمل می‌کند و به تیم اسکرام اجازه می‌دهد تا روان و سریع حرکت کند.

مدل ۳: توزیع مهارت‌ها و مفهوم "T-Shaped Team"

این مدل بر توانمندسازی خود تیم تاکید دارد. به جای اینکه یک نفر مسئول همه چیز باشد، اعضای تیم تشویق می‌شوند تا مهارت‌های خود را فراتر از تخصص اصلی‌شان (مانند برنامه‌نویسی یا تست) گسترش دهند. این افراد که به "T-Shaped" معروف هستند، علاوه بر عمق در تخصص خود (خط عمودی T)، دانشی گسترده در حوزه‌های دیگر نیز دارند (خط افقی T).

برای مثال، یک توسعه‌دهنده ممکن است مهارت‌های خوبی در تحلیل داده و گزارش‌گیری پیدا کند و مسئولیت تهیه گزارش‌های پیشرفت را بر عهده بگیرد. توسعه‌دهنده دیگری که مهارت‌های ارتباطی قوی دارد، می‌تواند در جلسات هماهنگی با تیم دیگر به عنوان نماینده شرکت کند.

در این زمینه، باید به اهمیت مهارت های مدیر محصول اشاره کرد. برای اینکه مالک محصول بتواند به طور موثرتری بخشی از خلاء مدیریتی را پر کند، باید مجموعه‌ای غنی از قابلیت‌ها را در خود پرورش دهد. این مهارت‌ها صرفاً به نوشتن یوزر استوری محدود نمی‌شوند. مهارت های مدیر محصول واقعی شامل توانایی تحلیل بازار، درک عمیق مدل‌های کسب‌وکار، مذاکره قدرتمند با ذینفعان، داستان‌سرایی برای ارائه چشم‌انداز محصول و توانایی "نه" گفتن به صورت استراتژیک است. هرچه مالک محصول در این مهارت‌ها قوی‌تر باشد، نیاز به یک لایه مدیریتی جداگانه کمتر احساس می‌شود.

جدول مقایسه: توزیع مسئولیت‌های مدیریتی در مدل‌های مختلف

وظیفه مدیریتی مدل سنتی آبشاری (با PM) مدل تئوریک اسکرام مدل عمل‌گرایانه چابک (با مدیر تحویل یا سه‌گانه)
برنامه‌ریزی کلان و نقشه راه مدیر پروژه مالک محصول مالک محصول با همکاری مدیر تحویل/سه‌گانه
مدیریت بودجه و مالی مدیر پروژه (تعریف نشده - شکاف بزرگ) مدیر تحویل یا مالک محصول (با پشتیبانی مالی)
مدیریت وابستگی‌های خارجی مدیر پروژه اسکرام مستر (برای موانع) و تیم مدیر تحویل (نقش اصلی) یا توزیع شده در سه‌گانه
مدیریت ریسک‌های تجاری مدیر پروژه مالک محصول مالک محصول با ورودی از مدیر تحویل و سه‌گانه
گزارش‌دهی به مدیران ارشد مدیر پروژه مالک محصول مدیر تحویل یا مالک محصول
تخصیص وظایف روزانه مدیر پروژه تیم توسعه (در برنامه‌ریزی اسپرینت) تیم توسعه (بدون تغییر)
حفاظت از تیم مدیر پروژه (به صورت محدود) اسکرام مستر اسکرام مستر و مدیر تحویل (با هم)
مسئولیت نهایی تحویل مدیر پروژه کل تیم اسکرام (پاسخگویی مشترک) مدیر تحویل (برای تحویل) و مالک محصول (برای ارزش)

نتیجه‌گیری: مسئله بر سر "کارکرد" است، نه "عنوان"

چالش "PM نمی‌خوایم، ولی پروژه رو باید مدیریت کنیم!" یک مشکل واقعی و شایع است. اما راه‌حل آن بازگشت به گذشته و استخدام دوباره مدیران پروژه سنتی نیست. راه‌حل در درک این نکته ظریف نهفته است که اجایل به دنبال حذف کارکردهای مدیریتی نیست، بلکه به دنبال توزیع هوشمندانه آن‌هاست.

هیچ راه‌حل یکسانی برای همه وجود ندارد. یک استارتاپ کوچک با دو تیم ممکن است با مدل "سه‌گانه قدرتمند" به موفقیت برسد، در حالی که یک شرکت بزرگ با صدها توسعه‌دهنده احتمالاً به نقش مشخصی مانند "مدیر تحویل چابک" برای ایجاد هماهنگی نیاز دارد.

مهم‌ترین گام برای هر تیمی، برگزاری یک جلسه "رتروسپکتیو" (بازبینی) صادقانه درباره همین موضوع است. تیم باید با شجاعت از خود بپرسد: "کدام یک از وظایف مدیریتی در حال حاضر روی زمین مانده‌اند؟ چه کسی از این وضعیت آسیب می‌بیند؟ و ما به عنوان یک تیم (و یک سازمان) چگونه می‌خواهیم این مسئولیت‌ها را به شیوه‌ای چابک و کارآمد بر عهده بگیریم؟"

پاسخ به این سوالات، مسیر را از هرج و مرج به سوی یک اکوسیستم چابک، بالغ و واقعا کارآمد هموار می‌سازد؛ اکوسیستمی که در آن پروژه‌ها نه توسط یک نفر، بلکه توسط یک شبکه هوشمند از افراد توانمند و هماهنگ، مدیریت و به موفقیت رسانده می‌شوند.

Top comments (0)